دیوار به سبب على (ع ) طلا مى شود
نقل است از ریاحى در بصره که روزى حضرت امیر(ع ) وارد منزل شدند در حالى که گرسنه بودند و حضرت فاطمه (س ) نیز اظهار داشتند که طعامى در منزل موجود نیست .
پس حضرت عباى خود را نزد یهودى که در همسایگى آنها منزل داشت گرو گذاشته و مقدارى جو گرفتند. چون امیرالمؤ منین (ع ) به راه افتادند رو به منزل خود، یهودى حضرت را صدا زد و گفت : قسم مى دهم شما را صبر کنى تا از شما مسئله اى بپرسم .
سپس گفت : پسر عموى شما (یعنى پیغمبر اسلام (ص ) ) گمان مى کند اینکه او حبیب خدا و اشرف انبیاء است چرا سؤ ال نمى کند از خداى تعالى که شما را بضاعتى بدهد از این فقر و فاقه که در آن هستى نجات یابید؟
چون کلام یهودى به آن جا رسید على (ع ) سر مبارک به زیر انداخت و تاءمل فرمود، بعدا سر بلند کرد و فرمود: اى برادر یهودى به خدا قسم از براى خداوند بندگانى است که اگر از خدا تقاضا کنند که این دیوار را براى آنها طلا کند البته خواهد کرد، ناگاه دیوار به تلاءلو درآمد و مى درخشید و طلاى خالص شد.
در این هنگام على (ع ) اشاره کرد به دیوار و فرمود: قصد نداشتم تو را، خواستم مثلى زده باشم .
چون مرد یهودى این بزرگى و بزرگوارى را از مولاى متقیان امیرالمؤ منین (ع ) مشاهده نمود نور اسلام در قلب او تابید و مسلمان شد.
دیوار به سبب على (ع ) طلا مى شود، کرامات علی